بزرگتری کردنم بلدی میخواد! خیلی وقت بود ازش خبری نداشتم، گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم از الو گفتنش فهمیدم حالش خیلی روبراه نیست. گفتم چایی رو بذار دارم میام.
بعد از احوالپرسی گفت مانتو روسریتو دربیاری چایی رو آوردم، با سینی چایی اومد نشست مبل روبرویی من، گفتم چی شده باز چرا سگرمههات توهمه؟ دوسه بار اومد حرف بزنه بغضشو قورت داد.
گذاشتم به خودش مسلط بشه خودش شروع کنه به حرف زدن، لیوان چاییمو برداشتم تو دستم میچرخوندم سرمو آوردم بالا دیدم داره گلوله گلوله اشک میریزه، گفتم اوا چی شد یهو؟ گفت بچهها رو خیلی وقته ندیدم بهم سر نمیزنن، سراغی ازم نمیگیرن، گفتم تو سراغشونو میگیری؟ زنگ میزنی بگی پاشین یه شب شام بیاین اینجا؟
سکوت کرد، گفتم مادری که فقط زاییدن نیست، تو که باید این چیزا رو خوب بلد باشی، هرکاری بلدی میخواد حتی بزرگتری کردنم بلدی میخواد، دلت تنگ شده؟ زنگ بزن بهشون بگو دلم براتون تنگ شده اگه کاری ندارین فردا شب قرمه سبزی میذارم پاشین بیاین اینجا، وقتی هم اومدن گلهگذاری نکن، بذار همین دوساعتی که میان بهشون خوش بگذره، اگه میتونی هر هفته، نمیتونی دوهفته یبار، نمیتونی ماهی یبارو که دیگه میتونی دور هم جمعشون کنی، پس برای چی میگن بزرگتر؟ دور از جونت وقتی نباشی خودشون پخش و پلا میشن بذار تا هستی دورهم جمعشون کنی.
دیدم راه افتاد رفت سمت تلفن، یهو دیدم چشاش برق زد، سلام نوید جان خوبی مادر دلم برات تنگ شده بود فرشته و بچهها خوبن؟ لب زدم به چایی دیدم یخ کرده گذاشتم تو سینی مانتو روسریمو پوشیدم دست تکون دادم گفتم خدافظ خیلی کار دارم باید برم.
بزرگتری کردنم بلدی میخواد!
توراه با خودم فکر کردم چقدر از ما آداب رابطه رو بلدیم؟ چقدر مگه قراره عمر کنیم؟ چرا قدر لحظههامونو نمیدونیم؟ چرا از داشتن هم، کنار هم بودن لذت نمیبریم؟
شما چی، آداب رابطههارو بلدین؟
امشب #پنج_شنبه_شبهامون زود تموم شد😉
تصویر آخر سهم میترا وحید و بچهها بود که امشب نیومدن
مهسا خانم برای شمام سه تا کتلت گذاشتم کنار اگه نمیگی کمه😄
خودتون میدونین جونم به جونتون بنده♥️
نمیدونم تعریف هرکس از ثروت چیه
برای من اما!!
بزرگترین ثروت یعنی خانواده
و غذا صرفا بهانهایست برای دور هم جمع شدن خانواده!
همه آدما قصه دارن، همه آدما قصه دوست دارن بعضی قصهها واقعیاند بعضی قصهها افسانه است
بعضیها قصه واقعی دوست دارن بعضیها قصههای افسانهای!
بعنوان یک مادر و بزرگتر خانواده همیشه سعی کردم کانون خانواده را دور هم و گرم نگه دارم و این
روایت پنج شنبه شبهای ما قصهی واقعی ماست!
من آذر ماهی صفت روایت این پنجشنبه شبهای گرم خانوادگی رو اینجا براتون تعریف میکنم.
از شیرینیهای جمع شدن خانواده، از شیطونیهای نوهها، از رسم و رسومات خانوادگی مون، از آموزش دستور پخت غذاهایی که درست میکنم، نکات خانه داری که بنا به مناسبت براتون میگذارم…
خلاصه از هر چیزی که تو این #پنج_شنبه_شبهامون اتفاق میفته اینجا براتون میگم.
راستی در پیج اینستاگرام میتونید این پست ها رو دنبال کنید. نظراتتون رو هم با جان دل میخونم .
براتون از خدا بهترینا رو در کنار خانوادتون میخوام.
دیدگاهی وجود ندارد، اولین نفری باشید که دیدگاه ثبت می کنید!
شما بایستی برای ارسال دیدگاه وارد شوید.